
امسالم تصمیم گرفتیم نریم ایتالیاکلا ما اینجوری هستیم هر سال تصمیم میگیریم یکی از کشورای خارجو نریم!
.
.
.
ب?ن شبکهها? ماهواره م?چرخ?دم، ?ک لحظه ?ک ف?لم هند? د?دم توش ?ک نفر رو با مسلسل از دومتر? به رگبار بسته بودن، بعد ?اروجاخال? م?داد!!مگه آتار?ه برادر من؟|:
.
.
.
دیدی وقتی با خودکار مینویسی، یهویی خودکارت نمینویسه…بعد میری بالای صفحه تستش میکنی، میبینی مینویسه !بعدش دوباره میای ادامه بدی به نوشتن ، ولی باز نمی نویسه !!واقعاً چرا ؟!

تقلب (چشمهایم برای تو)
روز امتحان (روز واقعه)
زنگ زیست (معنی عشق)
کیف مدرسه (محموله)
اولین کسی که معلم از او میپرسد (قربانی)
نگاه دانش آموز به معلم (میخواهم زنده بمانم)
معلمان مدرسه (جنگجویان کوهستان)
زنگ تفریح (حمله به توالت)
مدیر مدرسه (پدر سالار)
پنج شنبه (خانه دوست کجاست)
جلسه معلمان (نقشه قتل دانش آموز)
میز آخر (بهشت پنهان)
پای تخته (قتلگاه)
ورود مدیر مدرسه (تشریفات نظامی)
کارنامه های تجدیدی (سالهای دور از خانه)
تعطیلات مدرسه (روزهای خوشبختی)
نمره 20 (آرزوی محال)
گرفتن تقلب از دست دانش آموز (بازی دیگر تمام است)
امتحان شهریور (شانس زندگی)
فضول کلاس (کارآگاه ویژه)
معلم در خواب دانش آموز (شبهی در تاریکی)
بردن کارنامه به خانه(نبودن سر بر تن)
شب امتحان (وصیت نامه)
قبولی شهریور (بازگشت به خانه)
تقلب کردن (بی تو هرگز)
زنگ کلاس (دیدار ارواح)
مدرسه (چوبه دار)
زنگ ورزش (امید دانش آموز)

گوسفند اینو می شنوه و میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو گاو هیچ حرکتی نمی کنه… روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو رو پات بایست باز گاو هر کاری می کنه نمی تونه بایسته رو پاش…. روز سوم دوباره گوسفند می ره میگه سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی.
گاو با هزار زور پا میشه..صبح روز بعد کشاورز میره در طویله و می بینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر می گرده می گه گاو رو پاش وایساده جشن می گیریم… گوسفند رو بکشید.
نتیجه اخلاقی:
خودتو نخود هر آشی نکن

اما وقتی ازش خلاص میشین می بینی همچین مالی هم نبوده
تا حالا دقت کردین, دقت کردین طنز
تا حالا دقت کردین هر چی رو ممنوع می کنند مردم بیشتر استقبال می کنند تا امتحانش کنند؟
تا حالا دقت کردین, دقت کردین طنز

5 بار بگو :
دستم در دبه بود دبه درش دستم بود !
اگه میتونی بگو , مطالب خنده دار

حکایت کند از زنی تند و تیز
که غرید روزی چنان شیر نر
به داماد خود این چنین زد تشر
*الهی که پنچر شود چرخ هات
********************

اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.
وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بیصدا بغل دستم وایساد. من هم بیمعطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم میاومدم که ماشین یهو همون طور بیصدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمیتونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت میرفت طرف دره.
تو لحظههای آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
تو لحظههای آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میاومد و فرمون رو میپیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش میاومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفرخیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.

می گویم : استادمان گفته دانشجویی که پست الکترونیکی نداشته باشد دانشجو نیست.
می گوید : استادتان غلط کرده ؛ مگر ما دانشجو نبودیم ؟!
می گویم : پدر جان ! شما که تا سیکل بیشتر درس نخواندید ؛ در ثانی من دو ماه است که تمرین ننوشتم !
می گوید : اولا سیکل آن زمان معادل دکترای الان است ، دوما پس این دو ماه چه غلطی می کردی ؟!
می گویم : هیچ ! فقط استادمان تمرین ها را برای دانشجو ها می فرستد ، من هم که دانشجو نیستم !
یک شنبه
پس از مدت ها جروبحث بالاخره پدر جان رضایت داده تا برای من کامپیوتر بخرد !
می گویم : گفتید روی دستگاه مودم هم نصب کنند؟!
می گوید : مودم دیگر چه جانوری است ؟!
می گویم : همان جانوری که پست الکترونیکی دارد !
می گوید : آها !!
دوشنبه
برنامه شوک از تلویزیون پخش می شود ، در این برنامه دختر جوانی که عکس های مبتذلی از او در اینترنت منتشر شده در حال گریه کردن است و می گوید که من فقط یک پست الکترونیکی داشتم !
می گوید : می خواهی آبرویمان را ببری ؟!
می گویم : من بیجا کنم !
می گوید : پس برو این اینترنت را از توی اون دستگاه در بیار و بریزش توی جوب !
سه شنبه
می گوید : نه نخیر ، از بس با این اینترنت گشتی بی ادب شدی !
می گویم : مگر چه کردم ؟!
می گوید : همین که به حرف من گوش نمی کنی یعنی بی تربیت شدی !
می گویم : بخدا این اینترنت آنقدر ها که شنیده اید بد نیست ، اصلا اجازه بدید بهتان نشان بدهم که من چه استفاده ای از آن می کنم.
می گوید : لازم نکرده !! من دست به این جانور نمی زنم ، نجس است !
چهارشنبه
می گوید : وقتی به اینترنت دست میزنی دستهایت را بشور !
می گویم : چطور ؟!
می گوید : مگر نشنیده ای که آنفلوانزای خوکی آمده و به شدت هم ویروس است!
می گویم : به خدا این ویروس با آن ویروس فرق دارد ،
می گوید : ویروس ، ویروس است !
پنج شنبه
می گوید : فیس بوک هم توی همین ذلیل مرده است ؟!
می گویم : بعله !
می گوید : مرگ !
جمعه
می گوید : اینترنت یک اغتشاشگر خارجی است که باید محاکمه شود شما هم غلط می کنی این جنایتکار را در خانه من پناه بدهی !
می گویم : شما این اطلاعات را از کجا می آورید ؟!
می گوید : ساکت باش دارم اخبار بیست و سی را گوش می دهم !
1- رفتم بقالی ماست بخرم
بقال گفت: دیویستی دارید؟
منم دست کردم تو جیبم یه آدامس بهش دادم
گفتم امروز روز انتقامه!
2- به جمجمه بعضی ها شلیک کنی تیر نیم ساعت دنبال مغزش می گرده!
3- حیف نون با غضنفر داشتن فیلم جنگی خفن نگاه می کردن
آخر فیلم حیف نون جوگیر می شه، سینه خیز می ره تلویزیون رو خاموش کنه
برمی گرده می بینه غضنفر تیر خورده مرده!
ادامه مطلب...

گفت پ ن پ نوشیدنی باشه
شب جایی مهمون بودیم، غذا رو آوردن خواهرم میگه قرمه سبزیه؟
میگم پ ن پ قورمه نارنجیه
رفتم فروشگاه لوازم ایمنی و آتشنشانی میگم کپسول سایز کوچیک دارین؟
میگه واسه خاموش کردن آتیش میخای؟
میگم پ ن پ سرماخوردم رفتم دکتر گفته هر 8 ساعت یکیشو بخور تا زود تر خوب بشی
به دوستم میگم صبح که کامپیوتر رو روشن کردم ویندوز دیر اومد بالا میگه لابد خرابه
میگم پ ن پ صبح زود روشنش کردم خواب آلود بود
.: Weblog Themes By Pichak :.
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 79346